کد مطلب:150273 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

امیدوارترین انسانها
چنانچه با ملاك های دینی و باورهای قلبی در تاریخ اسلام سیر كنیم، می بینیم كه با ارتباط با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله با یك عالم حضور و بقاء روبرو می شویم و امید همه جانمان را فرامی گیرد، حتی اگر در وسط میدان كربلا باشیم و دشمن از همه طرف احاطه مان كرده باشد. ولی با ارتباط با معاویه انسان از همه چیز محروم می شود، و این مسئله را اهل بیت از همه بهتر می دانستند، ایشان می دانستند كه بشر با حاكمیت منهای دیانت، به چه برهوت بی معنایی هبوط خواهد كرد و چه اندك بودند آن هایی كه این محرومیت را می فهمیدند. هر چند گاهی عده ای كه سوسوی این حالت بر قلبشان خورده بود دل در گرو حاكمیت اهل بیت می بستند - از جمله


كوفیان - ولی چون با عمق جان مسئله را دریافت نكرده بودند این حالت و طلب پایدار نمی ماند و با اندك سایه ترسی فراموش می شد. اما خود اهل بیت سلام الله علیهم بیش از همه متوجه این محرومیت بزرگی برای بشر بودند و لذا در هر شرایطی سعی در نمایاندن این رحمت الهی داشتند كه بشر از معنی اصلی زندگی محروم نماند تا كورمال كورمال بخواهد راه را طی كند.

ما سه نوع انسان داریم، یك نوع آدم بد كه هر جا بنشیند در فكر این است كه چگونه جیب یك نفر را خالی كند، اگر در جلسه عزاداری امام حسین علیه السلام هم دعوتش كنید می گوید چقدر پول می دهید. یعنی همه چیزش دنیاست، نوع دوم، آدم هایی كه خوبند یا این كه می خواهند خوب باشند اما در عالم غیب به سر نمی برند و جان می كنند تا در عالم غیب بروند، یاد غیب هستند ولی حكم دنیا بر آنها جاری است، خطورات ذهنی و كینه ها و رقابت ها آن ها را گیر انداخته است. نوع سوم، خود اهل بیت هستند، كه دائم در عالم غیب به سر می برند و با عالم حضور و بقاء در تماسند. مقام اهل بیت مقام حضور حق است، تمام وجودشان را در محضر حق است و حق در جمال آنها جلوه گر است، و انشاء الله ما در كربلا همه ی این ها را با دلیل نشان خواهیم داد. ما از طریق ارتباط داشتن با اهل بیت با یك عالم حضور و بقا روبرو می شویم و در این حال، امید همه ی جان انسان را فر می گیرد، حتی اگر در وسط میدان كربلا باشیم و تمام اطراف ما را دشمن احاطه كرده باشد، باز هم احساس می كنیم كه تنها نیستیم. برعكس، در جبهه مقابل كه تجربه كرده ایم كه وقتی یك مشكل در زندگی مان به وجود آید می گوییم «نكند بدبخت شویم». و اگر كوچك ترین عضو دنیای ما خراب شود، می گوییم دیگر كارمان تمام است. این نكات در قرآن مجید به چشم می خورد كه اگر ضرر كوچكی به ما برسد زود خود را می بازیم، «ثم نزعناها منه انه لیؤس كفور» - هود / 9 -

شمر می گوید وقتی وارد قتلگاه شدم حسین علیه السلام می خندید. شمر می خواهد كار امام حسین علیه السلام را تمام كند، وقتی وارد قتلگاه می شود كه دیگر چیزی از امام


حسین علیه السلام نمانده است، تیر در سینه حضرت فرورفته، حضرت می خواهند آن را دربیاورند، نمی توانند، تیر را ازپشت درآوردند، گلوی شان شمشیر خورده است ولی در این حال تبسم بر لب دارند. راوی می گوید «هر چه به ظهر عاشورا نزدیك می شدیم، چهره حسین علیه السلام بشاش تر می شد» در فرهنگ انسان های عادی این ها عجیب است، ولی در فرهنگ حسین علیه السلام عجیب این است كه تو می گویی «این ها عجیب است». وقتی كه حضرت، همه جوان هایشان را از دست دادند، به خیمه آمدند و لباس بلندی كه اهل یمن به پیامبر صلی الله علیه و آله هدیه داده بودند پوشیدند، یكی از لشكریان ابن سعد وقتی حضرت را با این لباس می بیند، می گوید «حسین! به دامادی می روی؟» به راستی امام حسین علیه السلام كجا دارد زندگی می كند؟ همه ی تأكیدم این است كه این چه انسانی است؟ این چه فرهنگی است كه تنهای تنها، همه را از دست داده ولی امیدوارترین انسان، از روزی كه بشر خلق شد تا روزی كه جهان ختم می شود، حسین تنهای در كربلاست؟ روایات حادثه كربلا همه می گویند: در ظهر عاشورا امید، تمام وجود حسین علیه السلام را گرفته بود. امام حسین علیه السلام تشنگی و بی خوابی تمام وجودش را گرفته، هر كدام از شهداء را تا پشت خیمه گاه آورده و باید خسته باشد، وقتی كه حضرت به لشكر عمر بن سعد حمله كردند، این لشكر چهل هزار نفری را عقب راندند و همه فرار كردند، توسط یك آدم زخمی خسته، در این حال عمر بن سعد فریاد زد: چرا ایستاده اید؟ این پسر قاتل عرب است، همه حمله كنید! همه حمله كردند، شمشیر و سنگ زدند، امام حسین علیه السلام روی پایشان نمی توانستند بلند شوند، كمی بلند می شدند و می افتادند، دوباره بلند می شدند، دشمن حمله می كرد، حضرت با همان حالت خون آلود و زخم خورده یك نهیب می زد و تمام لشكر عمر سعد عقب نشینی می كرد. آنها در چهره ی حسین علیه السلام چه می دیدند؟ فرهنگ حسین علیه السلام یك فرهنگی است كه امید و قدرت و نپوسیدن، تمام شخصیت این فرهنگ است، حتی در ظاهر حسین علیه السلام در عصر عاشورا، این نمایان است، اگر كربلا به وجود نیامده بود هیچ كس در ذهنش هم نمی توانست تصور كند كه چنین آدمی با این همه كشته كه داده است، این قدر امیدوار و بشاش باشد.